داستان شرط ضمن عقد

تبادل لینک با سایت کانال سایت در آپارات تالار گفتمان سایت
داستان شرط ضمن عقد داستان شرط ضمن عقد

داستان شرط ضمن عقد

              مجموع :داستان

 

 

این داستان درباره درباره مهر و محبت مادر نسبت به پسر و عروسش و بی وفایی و بی مهری آنها نسبت به مادرشان است.

 

داستان مراقبت,داستان پندآموز مراقبت از مادر,حکایت شرط ضمن عقد,داستان پندآموز شرط ضمن عقد


پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟

 

 دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت می‌دونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره... باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان.

 

 

پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت...

 

 

هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد.

 

 

پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟

 

 

مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی که زمین‌گیر نشدم ازش مراقبت می‌کنم.

 

 

پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد.

 

 

زن جوان انگار با نگاهش به او می‌گفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن!

 

 

 

 

منبع سایت:asriran.com

 

 

 

 

 


برچسب ها : سرگرمی , رمان خانه , تست و هوس , خواندنی و دیدنی ها , حکایت پندآموز , داستان های خواندنی , داستان های پندآموز , داستان پسر و مادر , داستان مراقبت , داستان پندآموز مراقبت از مادر , حکایت شرط ضمن عقد , داستان پندآموز شرط ضمن عقد ,
کانال سایت در تلگرام اپلیکیشن اندروید سایت صفحه سایت در اینستاگرام